ژوانژوان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

ژوان اجابت یک دعا

10 ماهکی

  سلام عسلک مامان، دیروز ۱۰ ماهه شدی و من و بابایی ب مناسبت ۱۰ ماهه شدنت یک اسباب بازی برات گرفتیم و یک کلاه صورتی، این روزا خیلی وروجک شدی عزیز مامان ، از بغل آقاجون و مامان پری دوست نداری بیای بغلم!! از کارایی که این روزا انجام میدی ، دستتو از هرجایی که میتونی میگیری بلند میشی، هاپو رو میگی آآپو، جوجه رو‌میگی بوبه، بستنی رو میگی دیسته، ساعت میگه تیک تاک رو میگی دیت دیت،یک کارایی رو هم که از قبل انجام میدادی یادم رفته بود بنویسم از روزی که رفتیم خونه ی مامانی روز سوم عید ماهی مامانی رو که دیده بودی تا میرفتیم کنار ماهی دهنتو بازوبسته میکردی، و‌هروقت بهت میگیم ماهی چیکار میکنه همین کارو میکنی، دیگه میگیم بگو‌هیس دستتو ...
14 ارديبهشت 1393

قبلا نوشت

سلام دختر قشنگم، تو این مدت خیلی اتفاق افتاد، مادربزرگت سه شنبه از مکه اومدن و‌منم همون روز رفتم آرایشگاه و موهامو رنگ کردم ،چهارشنبه مراسم استقبال و پذیرایی داشتن، که من و باباجون از همه دیرتر رفتیم و شماهم تو ماشین خابت برد و وقتی رسیدیم اونجا خواب بودی.     از شروع سال جدید بگم که یک لحظه وصف نشدنی بود و اصلا باورم نمیشد که تو بغلمی و سه تایی داریم سال جدید رو جشن میگیریم،خیلی خوشحال بودم تو بغلم همش وول میخوردی، بعد از اون بگم که از روز سوم فروردین که رفتیم خونه مامانی من روی چهار دست و پات وایستادی و ادامه داشت تا اینکه ششم خونه ی خودمون یکم عقب رفتی یک قدم و شروع به سینه خیز کردی تا اینکه ۲۲ که خونه عمه جونت دعوت ب...
3 ارديبهشت 1393

آتلیه ۸ ماهگی

مامانی اینو یادم رفت بگم که ۲۹ فروردین یعنی همون روز سال تحویل رفتیم آتلیه و چندتا عکس قشنگ ازت گرفتیم، این آتلیه برای اولین بار بود که رفتیم، انشاا... عکسشو برات میزارم.فایل عکسارو بهمون ندادن اما قرار شد برم بگیرم، دوستت دارم عاشقتم هواااااارتاااا.بوووس
3 ارديبهشت 1393
1